- موشک اکتمز شرایط جنگ اوکراین را تغییر میدهد؟
- تکذیب افزایش ۴۰درصدی قیمت بنزین در سال آینده
- حاجی دلیگانی: دولت برای آقای ظریف لایحه داد!
- دستور تعیین تعرفه جدید گاز خانگی ابلاغ شد/گازخانگی گران میشود
- بازداشت ۳ مظنون در پی پرتاب منور به خانه نتانیاهو
- خانه نتانیاهو مورد حمله قرار گرفت
- مدارس پنج شهر خوزستان غیرحضوری شد
- فراتر از قتل یک پزشک
- حادثه برای وزیر صمت/ وزیر بایددر بیمارستان بستری باشد
- مارکو روبیو گزینه ترامپ برای وزارت امور خارجه؛ نظراتش درباره ایران، اوکراین و مقاومت چیست؟
- واتساپ رفع فیلتر شده است
- ۶ شاخص جدید دهکبندی برای حذف احتمالی یارانه نقدی
- دلار به بالاترین میزان ۴ ماهه خود رسید
- اکبر زنجانپور در بیمارستان بستری شد
- اسرائیل زد، ما نزدیم، دلار بالا رفت
وضعیت روزنامه نگاری فعلی ایران در گفت و گو با با فریدون صدیقی
فریدون صدیقی، معتقد است: متاسفانه پاسخ به اطلاعرسانی بهنگام و شفاف و درواقع کنشمند، ناخواسته روی دوش فضای مجازی و شبکههای برونمرزی افتاده است چون رسانههای ما فقط واکنشی عمل میکنند، یعنی پاسخگویی دیرهنگام و اغلب جانبدارانه.
فریدون صدیقی، روزنامهنگار پیشکسوت و مدرس باسابقه روزنامهنگاری در آسیبشناسی بحران کنونی مطبوعات از چند عامل موثر در ایجاد این وضعیت ازجمله کاهش تیراژ روزنامهها، بحران کاغذ و ناتوانی رسانهها در مهندسی افکار عمومی یاد میکند و میگوید وضع موجود به گونهای بیانگر تولید مخدوش و مبهم مطالب، صفحه نوشتههای اغلب تلخ و مکدر و روزنامهنگاران مایوس و کمی امیدوار است. صدیقی البته خاطرنشان میسازد روزنامهنگاران عاشق هیچگاه گم نمیشوند. این گفتوگو را که به انتظارات مخاطبان از رسانه هم اشاره جدی دارد با هم مرور میکنیم.
فضای مجازی در سالهای اخیر سیطره گستردهای بر جامعه بهخصوص نسل جوان پیدا کرده است و در همین حال مطبوعات و حتی خبرگزاریها هرروز درحال کمرنگتر شدن هستند. آیا دلیل کاهش رونق مطبوعات را تنها باید در فضای مجازی دانست؟
بهگمان من ابتدا باید پرسید نسل جوان خود را نیازمند دسترسی به اطلاعات و نیز دانشها و مهارتهایی که ازطریق رسانههای داخلی قابل حصول است، میداند یا نه؟ و اساسا این یافتهها کدام نیاز او را برطرف میکند؟ همینجا بگویم حدود ٢٥درصد جمعیت کشور را ١٥ تا ٢٩ سالهها تشکیل میدهند یعنی حدود ٢٠میلیون نفر و نیز حدود ٤٥درصد جمعیت ٣ تا ٦٤ ساله هستند یعنی حدود٣٦ میلیون نفر؛ حالا با این ترکیب جمعیتی حدود ٥٦ میلیونی که میتواند مخاطب هدف باشد از چند زاویه میتوان موضوع رسانه و مخاطب را دنبال کرد. بر این باورم نگاه طیف جمعیتی ١٥ تا ٦٤ساله تابعی از نیازهای ارتباطی اوست؛ اینکه رسانههای ما یعنی روزنامهها، مجلهها و رادیو و تلویزیون به کدام مطالبه آنان پاسخ میدهند یا او را با پرسش روبهرو میکنند.
واقعا بهکدام نیاز یا مطالبه احتیاج داریم؟
اگر نیازها را کاربردی ببینیم چون اساسا نیازها سه دسته هستند: نیازهای آنی، میانمدت و بلندمدت، بهگمان من طیف جمعیتی ١٥ تا ٢٩ساله که چسبیده به تکنولوژیهای نوین ارتباطی هستند، تقریبا نیازهای خود را از همین فضای شبکههای مجازی کسب میکنند، نیازهایشان عموما نیازهای آنی و سرگرمکننده یا در حوزههایی چون ورزش، هنر یا آموزش به منظور کاربردیکردن آموزهها برای کاریابی و کارآفرینی است، در واقع فضای مجازی کهکشانی برای جولان آنان در صورتبندیهای اجتماعی و مشارکتجوست، یعنی درست همان چیزهایی که رسانههای ما خصوصا رادیو و تلویزیون نسبت به آن غافل هستند. به عبارت دیگر این طیف جمعیتی ١٥ تا ٢٩ساله خود را در بینیازی از رسانههای داخلی میبیند، چون به نیازهایش پاسخهای یا تاخیری یا تفسیری و جانبدارانه میدهند یا اصلا نمیدهند.
این ارزیابی در مورد گروه ٣٠ تا ٦٥ ساله هم صادق است؟
نخست بگویم این تحلیل و آمارها سویههای دیگری هم دارد که بحث مفصلی است اما با این حال در جواب پرسش شما باید بگویم بله، این تحلیل در مورد رنج سنی ۳۰ تا ٦٤ساله هم مصداق دارد، گرچه در این طیف جمعیتی، هنوز عادت به رسانههای کلاسیک وجود دارد، یعنی اندکی روزنامهخوان و اندکی بیننده تلویزیون که عموما چهل سال به بالاها را دربرمیگیرد. تأسف این است که هر روز شمار خوانندگان ثابت روزنامهها و تلویزیون بهویژه در جامعه شهری کمتر میشود، مگر در حوزه سرگرمی؛ خندوانه، دورهمی و فوتبال که عموما با قرعهکشی (نوعی قمار) همراه است، آن هم برای مردمانی که در مضایق سرگرمی و معیشتی هستند، البته در بازیهای سرگرمسازی باید از برخی سریالها هم یاد کرد و این موضوع یعنی سرگرمی در روزنامه به پایینترین کاربرد خود رسیده است، مثلا جدول سودوکو یا جدول کلمات متقاطع یا حاشیهنویسی درباره چهرهها.
چرا فقط سرگرمی؟ کارکردهای دیگر رسانه چه میشود؟
متاسفانه پاسخ به اطلاعرسانی بهنگام و شفاف و درواقع کنشمند، ناخواسته روی دوش فضای مجازی و شبکههای برونمرزی افتاده است چون رسانههای ما فقط واکنشی عمل میکنند، یعنی پاسخگویی دیرهنگام و اغلب جانبدارانه. کارکرد دیگر رسانهها تحلیل اطلاعات و دادهها برای دانشافزایی مخاطب است که در این زمینه هم بهجز در حوزههایی چون ورزش و هنر تاحدودی در بقیه زمینهها چون ناتوان یا محروم از رازگشایی و درونکاوی موضوعها هستند، پس عملا ناکارآمد میشوند.
چرا؟
پاسخ روشن است، چون رسانهها تابعی از انواع متغیرهای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از سوی مجمعالجزایری از مراکز قدرت هستند که هرکدام تفسیر درونسازمانی خود را از منافع و مصالح ملی دارند و این تفاوت در دیدگاه منابع ذینفع و ذینفوذ به بیان ساده یعنی خطقرمزهای عجیب و غریب و مندرآوردی، که نتیجهاش خنثیسازی کارکرد رسانههای داخلی است. به معنای دیگر فراریدادن مخاطب و پناه بردن او به فضای مجازی و شبکهها فرامرزی است. چرا؟ چون رسانههای داخلی از ترس مرگ دست به خودکشی زدهاند. نگاه کنید به کشمش جریانهای مختلف سیاسی و ارزیابیهای متضاد آنان از مثلا مسئله برجام، نشر و بازنشر این تفاوت و تضاد سر از روزنامه یا خبرگزاریهای متعلق به آنان درمیآورد.
در رادیو وتلویزیون چطور؟
تکلیف رادیو و تلویزیون که روشن است چون اساسا با چندجانبهگرایی میانهای ندارد و به گمان من اصلا تعلق خاطری برای اینکه یک رسانه بهروز و معاصر باشد هم ندارد، مثلا به نظر میرسد تصویر روشن و معاصری از ١٥میلیون کودک و نوجوان زیر ١٧سال ایرانی که بچههای جهان بیمرز هستند، ندارد. نگاه کنید به پخش بازیهای ایران در جام آسیا؛ به گفته گزارشگر تلویزیون، ورزشگاه لبریز از تماشاگران ایرانی بود اما ما آنان را نمیدیدیم. نه تشویق و نه تاثرشان از باخت دربرابر ژاپن، اینگونه کارکرد توهین به رسانه و بینندگان تلویزیون است چون از تلویزیون بهجای رادیو استفاده میکنیم، چون تصاویر جامانده از گزارش یا دستکاریشده میبینیم. نتیجه روشن است؛ تلویحا و تصریحا به مخاطب میگوییم بروید بازی را از شبکههای همجوار ببینید، مثلا از تلویزیون افغانستان. تاکید کنم این سردرگمی شامل روزنامه و خبرگزاریها هم میشود.
یعنی مرجعیت داخلی دیگر معنایی ندارد؟
یعنی داوطلبانه داریم مرجعیت را از رسانههای داخلی میگیریم، یعنی اعتماد آنها را به خود زائل میکنیم. یعنی دیگر نمیتوان مرجع بود و در تاثیر و تاثر متقابل با خوانندگان و بینندگان، قدرت جریانسازی، نیازسنجی و مهندسی افکار عمومی را از دست دادهایم یا داریم به تمامی از دست میدهیم، یعنی روزنامه منتشر میکنیم فقط برای صاحب روزنامه، خبرگزاریها هم و رادیو و تلویزیون هم البته همین وضع را دارند. بجاست همینجا حساب معدودی نشریه را از این وضع تاحدودی جدا کنم، مخصوصا نشریات تخصصی، مثلا مجلهها، مثلا روزنامه هفت صبح که مخاطب هدف را بهخوبی شناخته است.
همین؟
نه بهجز این باید بگویم وقتی رسانهها جایگاه خود را از دست میدهند، صاحبان و متولیان اداره و نشر رسانهها هم مرجعیت خود را به خطر میاندازند چون رسانهشان خوانده یا دیده و شنیده نمیشود تا از طریق آن به مردم پیامرسانی کنند. آیا به همین دلیل است که آقای ظریف و آقای جهرمی از توئیت استفاده میکنند، چون پیامشان بدون دستکاری و جهتدهی با انتخاب تیترهای استنباطی و تحمیلی به دست میلیونها مخاطب فراگیر میرسد، میتوان از خودشان سؤال کرد که البته نیازی شاید نباشد.
و نقش بحران کاغذ در افت تیراژ روزنامه و مجلهها چیست؟
به قولی گل بود و به سبزه نیز آراسته شد. گرانی و کمبود کاغذ آخرین تیر به قلب رنجدیده و بیمار روزنامهها و مجلههاست. یعنی اینان و حتی عالیمقام کتاب با خطر ناتوانی انتقال خون به دیگر شریانهای حرکتی روبهرو هستند، مثلا انقلت عادت کرده و پایدار خرید روزنامه و مجله کمکم به علت کژتابیهای یومیه روزنامه و مجله در حضور کافی و بهنگام روی پیشخوان کیوسکها از دست میروند، عادت خرید از سرشان میافتد، روزنامهنگاران بیکار، چاپخانه هم بیکار و دانشکدهها و مراکز آموزش روزنامهنگاری فاقد موضعیت در آموزش میشوند؛ بهخاطر مجموعه مشکلاتی که از آن یادکردم. واقعیت این است که ما اکنون در وضعیت انتشار مفاهیم ناخوانا، مبهم و مخدوش، صفحههای تلخ و مکدر روزنامهها، خبرگزاریها، رادیو و تلویزیون و روزنامهنگاران مایوس یا کمی امیدوار هستیم، ما در وضعیت تبدیل الماس (رسانه) به ذغال (پیام) برای مخاطب هستیم.
با این اوصاف به نظر شما راهحلی وجود دارد؟
بیتردید، اعتماد دولت و نهادهای مختلف به رسانهها و قبول جایگاه و رسالت آنها در فرآیند بازسازی اعتماد جامعه به رسانهها موثر خواهد بود و این یعنی بازآفرینی اعتماد ازدسترفته مطبوعات. امیدوارم در پروسه این بازسازی صداوسیما هم به خودسازی برسد.
یعنی با مشکل کمبود روزنامهنگار حرفهای درصورت آن اعتمادسازی که گفتید روبهرو نیستیم؟
ما روزنامهنگاران خلاق، مبتکر، هوشمند و خوشقریحه و بهروز بسیاری داریم؛ نسلی پرشور از روزنامهنگاران بعد از انقلاب، نسلهای جوانتر. اصلا با مشکل نیروی انسانی روبهرو نیستیم و البته باید تاکید کنم وضع موجود بسیاری از خلاقیتها و انگیزهها و ایدهها را منفعل کرده است. مشکل روزنامهنگاران نیستند، مشکل مراجع تصمیمگیر در چگونهزیست رسانهها هستند.
در تمام سالهایی که کار روزنامهنگاری کردهاید، آیا دورهای را مانند شرایط امروز مطبوعات تجربه کردهاید؟
اگر از التهابها، ترس و واهمههای سالهای اول انقلاب بگذاریم، باید بگویم در ٤٦سال کار پیوسته روزنامهنگاری چنین موقعیت رنجور و مأیوسی را تجربه نکردهام اما از آن جایی که ما و جامعه ما در حیات اجتماعی خود همواره از درهای بسته عبور کرده است یعنی از در بستهای به در باز و دوباره در بسته و در باز رسیده است، تردید ندارم وضع رسانهها بهبود مییابد، بسی امیدوارم چون بر این باورم روزنامهنگاران در جستوجوی عشق به کارشان خود را گم نمیکنند.
فریدون صدیقی
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.