امروز : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ - 21 جماد أول 1446
شناسه خبر : 5654
  پرینتخانه » اجتماعی, اخبار تیتر سه تاریخ انتشار : 18 می 2021 - 10:28 |

یک جريان عليه ٥ جريان سياسي

خوزنامه| آرمان ملی در مطلبی نوشت: پایان ثبت‌نام انتخاباتی و لیستی از اسامی‌ای که طی این چهاردهه همواره و همیشه مدیر بوده‌اند و همچنان در سودای قدرت نام می‌نویسند برای ریاست‌جمهوری. در این میان گزینه‌هایی که قبلا نیز شانس‌شان را برای این کار آزموده‌اند پای به عرصه گذاشته‌اند و از همین الان هم برای داغ کردن بیشتر تنور سرد انتخابات هرچه در چنته دارند رو می‌کنند و از این رو دست به رقابت‌سازی‌های متعددی نیز زده‌اند؛ رقابت‌هایی که شاید یادآور ماجراهایی مثل کلید و گاز‌انبر در سال ۹۲ باشد.

با این تفاوت که امروز تمامی چهره‌هایی که اتفاقا نام‌شان به عنوان تایید‌صلاحیت‌شده‌های نهایی احتمالی عنوان می‌شود خیلی فراتر از این واژه‌ها برای نبرد انتخاباتی خود گام برداشته‌اند. لاریجانی که با شعار «نه به کلید و نه به چکش» وارد عرصه شده و از عدم‌موفقیت مدیریت پادگانی می‌گوید، در برابر سعید محمد قرار گرفته که تلویحا گفته او (لاریجانی) خود با حمایت از همین پادگان و چکش و دادگاه اعتبار یافته است.

محمد از واژه‌ای به نام پایان اشرافیت خانوادگی سخن می‌گوید؛ اشرافیت خانوادگی‌ای که در نگاه نخست شاید شخص علی ‌لاریجانی را هدف قرار داده است، اما در این میان، جریان خاص اصولگرا مفاهیمی پیچیده‌تر از این دارند. از دیرباز اقتدارگرایان سوار بر امور مملکت همواره برای حذف رقبای خود با پسوندها و واژه‌هایی توانسته‌اند به خوبی زمینه‌سازی افول سیاسی رقیبان را چه در میان حاکمان و چه در میان مردم به وجود آورند و با شانتاژهای متعدد در این زمینه عملا خویش را به عنوان تنها جریان معقول در داخل ساختار کشور معرفی کنند.

تنها نگاهی به تلاش این گروه از اصولگرایان و اقداماتی که در این زمینه صورت گرفته بیانگر استراتژی ویژه آنهاست. نخست زیر سوال بردن صلاحیت رقبا در بدنه حاکمیت و دوم تخریب هرچه بیشتر آنها در بین ملت؛ موضوعی که تا امروز هم خیلی خوب جواب داده است. آنچه سعید محمد در توئیت خود درباره جریان اشرافیت خانوادگی بیان می‌کند نیز نشان‌دهنده همین موضوع است، اما ریشه این واژه خیلی فراتر از این است.


حذف از طریق پسوند اشرافیت
اشرافی‌گری سیاسیون البته در طول چهاردهه انقلاب به اشخاص و افراد متعددی لقب داده می‌شد. فقر همیشگی مردم در این سال‌ها، این تفکر را به ویژه در دهه اول انقلاب که فقر باعث افتخار است، بر سر زبان‌ها انداخته و تهیدستی مردم را به‌عنوان یک ارزش معرفی کرده و در مقابلش چهره‌های سیاسی‌ای قرار داشتند که باید به نوعی حذف می‌شدند و با پسوند اشرافی‌گری از چشم مردم و سیستم می‌افتادند. نخست در مورد شاه و تمامی چهره‌های سیاسی قبل انقلاب، پسوند زندگی اشرافی‌گری کلید‌واژه خوبی برای یکی از انگیزه‌های انقلابی‌گری و البته شعارسازی‌های آن دوره بود.

وعده‌های حمایت از محرومان و مبارزه با اشرافیت یکی از رمزهای انقلاب ۵۷ به شمار می‌آمد، اما بعد از انقلاب، این روند ادامه یافت؛ این بار با حذف چهره‌هایی که خود از انقلابیون به شمار می‌آمدند. شاید معروف‌ترین این چهره‌ها آیت‌ا… بهشتی بود. کسی که نه‌فقط از سوی منافقین؛ بلکه از سوی جریان‌های خاص آن سال‌ها، به عنوان خوی اشرافی‌گری معرفی شده و حتی برخی جریان‌هایی که خود را حزب‌اللهی هم می‌نامیدند وی را در شعارهای‌شان عامل قتل طالقانی معرفی کردند.

حسن قاضی‌زاده‌هاشمی وزیر سابق بهداشت که خود در دوران وزارتش به ویژه بعد از اینکه وثیقه آزادی چند میلیاردی حسین فریدون، برادر رئیس‌جمهور از زندان را در یک روز آماده کرد به پولدارترین وزیر کابینه و اشرافیت معروف شد.

وی در خاطره‌اش از شهیدبهشتی درباره بالای شهر‌نشینی می‌گوید: «به شهید بهشتی گفتم بیایید این خانه را -که در شمال شهر بود – بفروشید و در همسایگی آیت‌ا… طالقانی یا خیابان ایران منزلی بخرید تا این هیاهو بخوابد گفت: …یادت باشد مردم باید ما را همان‌طور ببینند که هستیم؛ نه آن‌طور که آنها می‌پسندند.» اما از قرار معلوم در میان صاحبان قدرت، عده‌ای این اشرافیت را پنهان و دیگری را به اشرافی‌بودن متهم می‌سازند.

بعد از بهشتی، آیت‌ا… هاشمی نماد اشرافی‌گری در کشور شد؛ موضوعی که اتفاقا باز هم کارا بود و عملا هاشمی و خاندان او را از چشم مردم در برهه‌ای از زمان انداخت. هاشمی هم البته بیشتر همان نگاه بهشتی را داشت. مروری بر خاطرات او نیز نشان می‌دهد وی نسبت به بقیه کمتر درصدد پنهان کردن این سبک زندگی بود. به‌راحتی در خاطراتش از استخر و جکوزی رفتن‌ها می‌نوشت.

چه در زمان قبل از انقلاب که در واقع هزینه‌های انقلابیون را تامین می‌کرد و چه بعد از آن؛ اشرافیتی که البته در دهه‌هایی که باید او از عرصه سیاست به طور جدی حذف شود به‌طور‌ جدی هم مطرح شد، اما بعد از هاشمی، بیت امام نیز به همین خاطر مورد هجمه قرار گرفتند.

ماجرای ساخت‌و‌ساز مرقد بنیانگذار انقلاب یکی از مواردی بوده که سیدحسن خمینی را تحت‌شدیدترین حملات قرار داده و البته فرزند پر‌حاشیه‌اش نیز همین‌طور. یک بار هم برگزاری مراسم عمامه‌گذاری سیداحمد خمینی در رسانه‌های اصولگرا با تاج‌گذاری مقایسه شد. در همه این سال‌ها اصولگرایان تندرو بیشترین حملات را با نام اشرافی‌گری بر تمامی این جریانات و اشخاص وارد ساختند تا آنها را از چشم بیندازند که البته تا اندازه زیادی هم اثرگذار بوده است. تا اینکه به سراغ اشخاص و چهره‌های خودی هم رفتند.

موضوع فساد مالی اکبر طبری، معاون اجرایی سابق قوه قضائیه و پایان دوران آملی‌لاریجانی در این قوه این فرصت را به جریان خاص راست سنتی داد تا حالا که دیگر رئیس سابق قوه قضائیه از قدرت کنار رفته است بدترین حملات را به او هم با کلید‌واژه اشرافی‌گری بکنند؛ نشان به آن نشان که مرحوم آیت‌ا… محمد یزدی به او نامه نوشته و در بخشی از آن اشاره کرده که «‌به اسم مدرسه علمیه، کاخ ساختند! آیا ارث پدرت بود؛ از کجا آوردی ساختی؟».

بعد هم پخش تصاویر لاکچری حوزه علمیه آملی‌لاریجانی و البته حملات صدا‌و‌سیما در کنار سایر رسانه‌های اصولگرا نشان از آن داشت که حالا وقت حذف اوست. در این راه یکی از بهترین راهکارها مطرح ساختن همان موضوع اشرافی‌گری است‌. تا اینکه امروز خود علی لاریجانی نیز مطرح شده است. جریانات و اشخاصی که در زمان‌های مختلف نباید در سر راه جریان خاص اصولگرای صاحب قدرت قرار می‌گرفتند و چون قرار گرفتند یا رقیب به شمار می‌آمدند با موضوع جریان اشرافیت خانوادگی زمینه حذف آنان شکل گرفته است.
جریان انحرافی
اما حملــه با اسم رمزهای اینگونه از سوی اصولگرایان ابعاد دیگری هم به خــود می‌گیرد و تنها در اشرافی‌گری خلاصه نمی‌شود. یکی از راهــکارهای دیگر محدودسازی‌ها، عنوانی به‌نام «جریان انحرافــی» بــرای کنار زدن محمود احمدی‌نژاد و احمدی‌نژادی‌هاست. یعنی همان‌هایی که زمانی فرمان احمدی‌نژاد را فرمان خدا می‌دانستند، حالا او و یارانش را منحرف می‌نامیدند.

جریان انحرافی تلاشی بود که از سال ۹۰ کلید خورد و بعد از ماجرای خانه‌نشینی ۱۱ روزه احمدی‌نژاد قوت گرفت. این اتهامات که از سوی تندروهای جریان راست به احمدی‌نژادی‌ها وارد می‌شد ترکیبی بود از مباحث فکری و انحرافات عقیدتی تا مسائل مربوط به فسادهای اقتصادی؛ موضوعی که دائما مطرح می‌شد و شدت و حدت می‌گرفت. احمدی‌نژاد و یاران بهاری‌اش بقایی و مشایی، فریب خورده و منحرف نام گرفتند و این خط، همین‌طور تا دستگیری یاران بهاری و تا امروز ادامه دارد و اکنون با مواضع انتخاباتی احمدی‌نژاد از همیشه بیشتر شکل جدی به خود گرفته است.

آنها نیز از نگاه جریانی که خود را انقلابی می‌خواند از طرد‌شدگان نظامند و نباید جایی در قدرت و آینده سیاسی این کشور داشته باشند و چه‌بسا باید محاکمه شوند.


جریان مبهمی به نام فتنه
فتنه و فتنه‌گری عنوان دیگری است که جریان خاص صاحب قدرت و اقتدارگرایان، آن را بعد از ۱۲ سال همچنان مطرح می‌کنند. معلوم نیست دایره اینکه چه کسی فتنه‌گر است و چه کسانی در جریان فتنه دخالت داشته‌اند تا کجاست؟ اندازه و میزان سنجشی نیز ندارد. جریان فتنه در ادامه این سال‌ها بیشتر به یک ابزار سیاسی برای اصولگرایان خاص درآمده تا از این طریق و با این عنوان رقبا را یکی پس از دیگری کنار بزنند و البته می‌بینیم به عنوان یکی از مصادیقی که می‌توان نام‌های مختلفی را با استناد به آن حذف کرد، کارآیی نیز دارد .


جریان لیبرالیسم؟
جریان موسوم به انقلابی حتی آنچه را در زمان حسن روحانی به عنوان اعتدالیون شناخته می‌شدند، با عناوینی مانند لیبرال طرد می‌کنند. در این میان عنوان حزب اعتدال و توسعه، که خود حسن روحانی نیز در میان آنهاست، مزید بر علت شده است، تا این مفهوم توسعه را با لیبرالیسم درهم بیامیزند. هرچند لیبرالیسم ممکن است به‌خودی‌خود موضوع یا واژه بدی نباشد و اهداف آزادی‌خواهانه‌ای نیز در زمینه‌های فردی و اقتصادی و اجتماعی دنبال کند اما شاید با خط‌مشی انقلابیونی از جنس اصولگرایانی که می‌شناسیم، همخوانی نداشته باشد و از این رو سعی می‌کنند این مطلب را نیز برخلاف انقلابی‌گری معرفی کنند. در این میان جریانات اصلاح‌طلبی از جنس تاجزاده و خاتمی هم با عناوینی مثل تندروهای اصلاح‌طلب (!)یا سکولار از تقابل‌کنندگان با نظام تلقی می‌شوند.


آنچه حائز اهمیت است
اما نکته جالب توجه این است که تمامی این اشخاص و گروه‌ها که جریان حاکم برقدرت اکنون با عناوین مختلف آنها را دشمنان خود و نظام می‌داند اساسا اشخاص و گروه‌های رسمی سیاسی در چارچوب همین نظام و حاکمیت هستند. با این اوصاف قطعا تکلیف آنچه به نام اپوزیسیون شناخته می‌شود مشخص است. با این نگاه، به نظر می‌آید اقتدارگرایان، همه جریانات رسمی کشور را با عناوین مختلف منحرف می‌دانند جز خودشان که شیفته و دلداده انقلاب هستند‌(!) پرسش اینجاست که با این اوصاف نتیجه این دیدگاه در آینده کشور چه خواهد بود؟ آیا این چیزی جز تباهی نیست؟

نویسنده : سردبير | منبع خبر : آرمان ملی
به اشتراک بگذارید
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.